سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیا را دشمن بدارید، تا خدا دوستتان بدارد [حضرت مسیح علیه السلام ـ چون از ایشان درباره کاری که خدا دوستی به بار می آورد، پرسیدند ـ]
خاکریز31 عاشوراخوی

    (امضا گرفتن)  نوعی شوخی با بچه های تدارکات در جبهه (دزفول، رود دز و سد نوروزلوی میاندواب)

با سلام خدمت شما

جبهه مکانی مقدس بود و بمعنای این نبود که بچه های رزمنده با همدیگر شوخی نداشته باشند بلکه مکانی بود امیخته به شوخیهای سالم و سازنده و خوب و گاهی باصطلاح رزمندگان اسلام توام با پاتک های اسلامی. این را بخاطر این نوشتم که بعضی ها خیال میکنند در جبهه فقط دعا بود و گریه؛ در صورتی که هر کدام جایگاه خاص خودش را داشت، البته جایگاه مقدسات و دعاها بیشتر از همه بود چرا که نیاز رزمنده اسلام در نزدیکی بخدا بیشتراحساس میشد و رزمنده همه چیز خود را از خدا میدانست و بس؛ و یاری رسانش در لحظه های سخت مردی و مردانگی (بقول شهید چمران شیپور جنگ، نهیب مردانگی و شرف ، لحظه ای مرد را از نامرد تشخیص میدهد )تنها خدا را میدید. واگر کسی بر این، باور کامل باشد دیگر سختیها برایش معنی نخواهد داشت چون همه انها از طرف محبوبش نوعی آزمایش است.

یکی ازشوخی های ما این بود که گاهی از نیروهای تدارکات گردان در داخل اب باج می گرفتیم؛ انجا که بعضی ها در شنا ضعف داشتند و یا در مقابل 3یا چهار نفر نمیتوانست حرفی بزند، بهترین فرصت برای ما بود و بهمراه دوستان دیگر که شناگران خوبی بودند از جمله برادران علی اکبرپور، احد عظیم خانی،قاسم گلصنملو وشهید عادل عظیم خانی و ... در داخل اب از نیروهای تدارکات امضا میگرفتیم؛ با این عنوان که مثلا 15 تا کمپوت یا کنسرو و سایر اقلام  که نیاز نیروهایمان بود را میداد و الا سرش را زیر اب میکردیم تا مقداری اب نوش جان کند و یا تسلیم میشدند؛ و تن به درخواست ما میدادند لذا با انگشت خود کف دست ما را امضا میکرد. شاید بگویید بلکه درخواست شما را در خشکی انجام نمیداد؛ باید خدمتتان  عرض کنم، دفعات بعدی هم بود که برای  شنا می امدند ولی چون میدانستند در روز های بعد اگر به گیر ما بیفتند اب دو برابر نوش جان خواهند کرد و ما هم لجوج و ول کنشان نیستیم لذا ناچارا به زور آب قربه الی ا... عمل میکردند. این نوعی از شوخی های تند ما بود. از جمله با برادران بزرگوار رزمنده دفاع مقدس که اینکار را کردیم و جا دارد یادی از ان دلاورمردان بنمایم: برادران رحیم کاویانی- علی گلوانی- الهوردی باعبانی – مجید اقانوه سی از رزمندگان دلاور شهرستان دارالمومنین خوی و حسین علم جو از برادران ارومیه که همگی از نیروهای اماد ی گردان حضرت علی اکبر(ع) از لشگردلاور وحماسه افرین 31 عاشورا بودند. (در خاتمه باید خدمتتان عرض کنم که گاهی برای نیروهایمان برنامه فوق العاده اجرا میکردیم، ناچار بایستی بکارهای دیگری دست میزدیم (در قسمت دیگری نحوه تهیه مهمات را خواهم گفت) و اماد سعی میکرد از بارمبنایش کم نکند که بدینوسیله با شوخی میگرفتیم و اینطورفکر نشود که امکانات را برای ما نمیدادند بلکه بعنوان مزاح این کار را میکردیم و در اب تنی میخندیدیم و هر گاه برنامه فوق العاده اجرا میکردیم تا انجا که در توانشان بود تهیه و در اختیارمان میگذاشتند که اززحمات همه شان سپاسگزاریم.

شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات

 

 

 


کلمات کلیدی: خاطرات دفاع مقدس


نوشته شده توسط یوسف سرداری 89/8/30:: 10:29 صبح     |     () نظر